u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
سه شنبه 88/1/25 ساعت 7:25 عصر سلام این اولین یادداشتم بعد از سفر... نمی دونم از کجای این سفر به غایت زیبا براتون بگم..... از لحظات رفتن.... از وقتی که گلدسته های مسجد النبی رو دیدیم.... از وقتی که پیشونیمون رو سنگ های مسجد الحرام گذاشتیم... از طواف وداع... از اولین وآخرین نگاه ..... خدایا نمی خوام هیچ وقت برق گلدسته ها وگنبد خضرای پیامبر از چشمام برن.. نمی خوام آخرین نگاهم به خونه خودت رو فراموش کنم... بیا یکم به عقب برگردیم حدود 3هفته پیش...روز پرواز.. شنبه صبح هشتم فروردین سال 1388 کم کم داشتم وسایلم رو جمع میکردم.ناسلامتی ظهر بایدیزد میبودم..که از اونجا به اصفهان بریم همه با هم با بچه های دانشگاه.... نمیدونم خدا اگه این اشک رو تو چشای ما آدما نذاشته بود ما ها چی کار میکردیم.... به لطف خدا من ودختر خاله ام تو این سفر با هم بودیم...لحظات قشنگی بود ..وقتی من واو از خانواده هامون خداحافظی می کردیم...تا اونجایی که میشد جلوی خودمو میگرفتم که گریه نکنم..ولی ..نشد... بعد از سوار شدن به اتوبوسها دوباره واسه خونواده ها دست تکون میدادیم..حالا مگه این ماشین راه می افتاد...دهیدره شدیم از بس گریه کردیم و این ها حرکت نمی کردند!!!! آخرین تصویر از این لحظات چهره بابام بود که وقت حرکت ماشینا رسیدن....(امروز فهمیدم که بابام اون روز تصادف کردن که دیر رسیدن) تو اتوبوسا هنوز هیچ کی حال وهوای حج نداره..یه سری بسته های فرهنگی بهمون(قرآن -کتابهایی که هنوز فرصت خوندنشون رو نکردم...!!!!) دادن ...یهسجاده که قسمت بالای اون حصیر داره...یه چادر مشکی ویه کیف... از فرودگاه اصفهان نمیگم چون خیلی اونجا خسته شدیم...شلوغ...یه عده وسط سالن فوتبال ایران وعربستان تماشا میکردند..(خودمونیم اونجا دعا میکردیم ایران ببازه...که لا اقل هم دینی های عرب ما در کشورشون زیاد بهمون گیر ندن به بهانه باخت تیمشون!!!!! ) از یه طرف ساکم...اون بسته فرهنگی وسجاده و....اکسیژن به سختی یافت میشد.......... سرتون رو درد نیارم بلاخره نشستیم کنار پنجره....کجا؟؟؟؟؟؟خوب تو هواپیما دیگه!!!!!!!!!!!بله لحظه رواز رسید...خداییش ما که دفعه اولمن بود کلی هیجان زده شده بودیم...کمربندها را ببندید تا چند لحظه دیگر پرواز.... دوساعتی میشه که رو آسمونیم.... مسافران عزیز تا چند لحظه دیگر در فرودگاه مدینه به زمین خواهیم نشست...ساعت به وقت محلی12ونیم.... اولین صحنه از مدینه درختای نخلی بود که دور تا دور فرودگاه رو گرفته بود... باور کردنی نبود...ولی حقیقت داشت...ما دیگه رسیدم به شهر پیامبر...
نوشته شده توسط: ستاره ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ من دوباره بازگشتم....به طوای کوی تو...هستم تا همیشه...زیرچترامن ********************************* |
||||
******************** :: درباره من ::
******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: پیوندهای روزانه :: به دوسوال اخلاقی زیر پاسخ دهید سپس نتیجه آنرا مشاهده کنید [36] ******************** :: دسته بندی یادداشت ها :: پرواز . خدایا . لحظه دیدار . نماز مسجد النبی . ******************** :: آرشیو :: اسفند 1387 ******************** :: لینک دوستان من :: بندیر ******************** :: دوستان من :: |
||||